◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

 

دانلودرمان در همسایگی گودزیلا برای جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت،ایپد

دانلودرمان در همسایگی گودزیلا برای جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت،ایپد

دانلودرمان در همسایگی گودزیلا برای جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت،ایپد

درخواستی دوستان

دانلودرمان در همسایگی گودزیلا برای جاوا،اندروید،ایفون،pdf،تبلت،ایپد

نوشته آنیلاکاربرنودهشتیا

خلاصه:

یه دخترشیطون ودیوونه به اسم رهاشایان…یه پسرشیطون به اسم رادوین رستگار…هم کلاسی هایی که سایه هم دیگه روباتیرمیزنن…رهابه شدت ازرادوین متنفره واین تنفرباعث میشه که واسه اذیت کردنش نقشه های مختلفی بکشه…البته این وسط رادوینم ساکت نمی شینه و هرکاری می کنه تاحرص رهارودربیاره…این نقشه کشیدناواذیت کردناوحرص دادناباعث میشه که اتفاقای خنده داری بیفته.
همه چیز خوبه وزندگی به خوبی می گذره اما به دلیل یه سری ازمشکلات،رها مجبورمیشه ازخانواده اش جدابشه وتویه خونه دیگه زندگی کنه…اماباورودش به خونه جدید…عشقولانه…کل کلی..طنز…پایان خوش…قشنگه...........این رمان خدای خنده است..........خیلی باحاله........بخونید کیف کنید.......درسته طولانیه ولی قشنگه..............

مقدمه

یکی تویی و یکی من…

با این ماه که هنوز هم این شهر را تحمل می کند…

همین سه تا بس است..

حتی اگر ماه هم نبود…

من قانعم…

به یک تو و یک من..

مگر میان تو و ماه فرقی هم هست؟!

ای کاش بود..

آن وقت شاید همه چیز جز تو معنایی داشت..

اما…حالا که ندارد..

حالا همه چیز تویی..

تمام شعرهایی که با عشق می خوانم..

تمام روزهای خوب..

تمام لبخندهای من..

تمام گناه های با لذت..

تمام زندگی..

همه چیز تویی..

چیز دیگری هم اگر جز تو بود..

فدای یک تبسمت

برای دانلودرمان در همسایگی گودزیلا به ادامه مطلب بروید

 



ادامه مطلب...


تقریبا اوایل مهر بود.....با دوستم مهدیه تازه آشنا شده بودم ولی خیلی صمیمی بودیم....

می خواستیم برای نماز وضو بگیریم ولی دستشویی مدرسه بسته بود.....

گفتیم چیکار کنیم چیکار نکنیم ......

پیشنهاد دادم بریم دستشویی معلما....

با ترس و لرز وارد شدیم و مثل جت وضو گرفتیم......

رفتیم بیرون و داشتیم خدا رو شکر می کردیم که کسی نیومد که یهو......

ناظم:شما اینجا چیکار می کنید؟؟؟؟؟؟؟

یعنی منو دوستم سکته رو زدیم......

برگشتیم یه لبخند مکش مرگ ما تحویلش دادیم اونم یه آدم خیّر صداش زد رفت......

وقتی برگشتیم تو سالن مدرسه منفجر شدیم....

اینقدر به خودمون و ناظممون خندیدیم.....

خلاصه........چه روزای داشتیم......



ادامه مطلب...


یه روز با دخی عموم تصمیم گرفتیم یکی از بچه های فامیل رو بترسونیم به شکل دوربین مخفی که

یکیمون فیلم بگیره و اون یکی بره سراغ سوژه......

من رفتم سراغ فیلم برداری....

دخی عموم هم یه عروسک موش برداشت رفت سراغ بهترین سوژه یعنی.......دخی عمه

اون موقع دخی عمه 5 سالش بود فکر کنم......

خلاصه......رفت نشست پیشش.....خونه هم شلوغ بود و همه سروصدا می کردن و کسی متوجه ما نمی

شد.....

الان که دارم این مطلبو می نویسم با یادآوری اون موضوع رفتم رو ویبره از خنده......البته شاید شما آنچنانی

نخندید ولی من که فیلمشو دارم و از نزدیک هم دیدم سرخ میشم از خنده(همون لبو خودمون منظورمه)....

یه ذره باهاش حرف زد و بعد موقع انجام کار دور از چشمش بهم اشاره زد منم دوربین رو روشن کردم و به

صورت خیلی نامحسوس مشغول فیلم برداری با گوشیم شدم طوری که هرکس منو میدید فکر می کرد

دارم با گوشیم یه مطلبی می خونم یا یه فیلمی می بینم.....

دخی عموم دخی عمه رو صداش کرد و گفت:بیا اینو بگیر و مشتشو که عروسک موش توش بود رو به

سمتش گرفت و چون موشه کوچیک بود و کامل تو مشت دخی عمو بود هیچی ازش پیدا نبود....

دخی عمه یه ذره نگاش کرد و گفت:چیه؟

دخی عمو:بگیر می فهمی......

دخی عمه یه ذره دیگه به قیافه خبیث دخی عمو نگاه کرد و گفت:نمی خوام.......

دخی عمو دستشو گرفت و عروسکو کف دستش گذاشت و دستشو مشت کرد تا نبینه چیه.....

خلاصه......تا دخی عمه مشتشو باز کرد......

یه جیغ بنفشی کشید که چشای دخی عمو و بقیه که نمی دونستن موضوع چیه گرد شد.......

هم زمان با جیغش عروسکو پرت کرد که صاف رفت تو دیوار و بعد اون پرت شد وسط اتاق.......

یعنی من اون موقع داشتم می مردم از خنده.....فیلمو از اون به بعد به هرکی نشون دادم ولو شده بود کف

زمین و می خندید......

خلاصه جاتون خیلی خالی بود اوضاع رو ببینید.......

جمعیتی که با بمب هم ساکت نمیشدن با جیغ بنفش دخی عمه آنچنان ساکت شدن که از دیوار صدا در اومد

ولی از اونا نه.........

 

قیافه دخی عمه قبل و بعد از انجام نقشه.........:ا

قیافه دخی عمو قبل از انجام نقشه...........:))))))))))))))

قیافه دخی عمو بعد از انجام نقشه............:O

قیافه من در طول انجام نقشه..........:)))))))))))

قیافه فک و فامیل موقع جیغ دخی عمه.........:O

قیافه فک و فامیل بعد از فهمیدن موضوع و دیدن فیلم...............:)))))))))))))))))

قیافه موش مسدوم..............:ا

نظر دخی عمه:فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سوال دخی عمو بعد از جیغ دخی عمه:گوشام هنوز سالمه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب...


همون روستایی که تو پست قبلی گفتم......این خاطره هم مربوط به همون روستاست......

با پسر عمو ها و دخی عموها ول می گشتیم.....کل این روستا رو جمع کنی تو یه روز دو نفر بیشتر نمی بینی......انگار هیچ کسی توش نیست.....

یکی از پسمل عموهام شدید ترسوئه.....

وقتی نبود با بچه ها نقشه ریختیم بترسونیمش....خلاصه من و یکی از پسمل عمو ها برای اجرای نقشه انتخاب شدیم.....

بقیه یه جا وایسادن و خودشونو مشغول نشون دادن ما هم رفتیم پشت یکی از دیوارای خونه ها وایسادیم منتظر فرصت.....پشت سرمون یه جاده بود که کنارش خونه بود و روبه رومون هم یه عالمه پله که پسمل عمو از همون جا اومد بالا و رفت پیش بقیه تقریبا 8 متر دورتر از پله ها......

من و پسر عموم با هم گفتیم یک.....دو......سه......و با هم به طرف بچه ها دویدیم و در همون حال داد زدیم:خر.........خر.........خر رم کرده.......

یه ثانیه وایسادیم عکس العمل پسمل عمو رو ببینیم.......یعنی در عرض دو ثانیه دم پله ها آماده بود بره پایین....

یعنی هر کدوم از بچه ها یه ور ولو شده بودیم بهش می خندیدیم........بیچاره اول مات بود ولی بعد مثل همون خره که گفتم رم کرد مارو بگیره بزنه.........ما هم الفرار.......

اینقدر دوید تا خسته شد و وقتی آبا از آسیاب افتاد برگشتیم پیش بقیه.......

یعنی ما چه پدیده های شگرفی هستیم..........!!!!!!!

نظر پسمل عمو ترسوئم:فک و فامیله دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 598
بازدید دیروز : 233
بازدید هفته : 1620
بازدید ماه : 5833
بازدید کل : 252388
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه