◕‿◕❤دست نوشته های دختری که من باشم❤◕‿◕

دو تا خانوم داشتن با خاطرات لاغریشون واسه هم افه میومدن. اولی می گه من اونقدر لاغر بودم که وقتی می رفتم حموم مامانم با یه چیزی روی چاه رو می پوشوند تا من توی چاه نیفتم. دومی می گه این که چیزی نیست، من یه بار یه آلبالو رو با هسته قورت دادم، همه ی فامیلامون می گفتن اوا زری خانوم چند ماهه حامله ای؟!

 


ارسال شده در تاریخ : چهار شنبه 4 تير 1393برچسب:لاغری,افه,خاطرات,حموم,مامان,چاه,آلبالو,هسته,فامیل,زری,خانوم,حامله,ماه, :: 1:32 :: توسط : m-sh

سلام.........من بعد از مدت ها زحمت کشیدم اومدم.......دیگه محصل ها در جریانن........مدرسه و هزار و یک دردسر.....حالا بیخی بریم سراغ خاطره......

مثل همیشه آخرین جمعه تابستون هم خونه مادر بزرگم بودیم........دختر عموم از پسر عموم خواست دوچرخه شو بده بره شارژ بخره.......

پسرعموم دوچرخه شو نداد........

وقتی رفت تو خونه دختر عمو دوچرخه رو دو در کرد و رفت.......

وقتی برگشت پسر عموم فهمید دوچرخه رو دودر کرده......

پسرعمویی که همیشه از دختر عمو می ترسید پرید سمتش و دهنشو به فحش باز کرد......

دختر عمو زد تو فک پسرعمو......

پسر عمو زد تو گوش دختر عمو........

دختر عمو تلافی زد زیر گوش پسر عمو....

آقا دعوا بالا گرفت......

پسر عموم از دخی عموم کوچیکتره.....

آقا پسرعمو پرید یقه دخی عمو رو گرفت چسبوندش به دیوار هر دو شروع کردن به کتک زدن همدیگه.....

ما که تا الان داشتیم با دهن باز نگاشون می کردیم رفتیم جداشون کردیم......

منم دوتا نگاه جذبه دار بهشون کردم هردوشون خفه شدن یه گوشه نشستن......

حالا از ساعت 9 شب تا 12 شب ما داشتیم به اینا مشاوره می دادیم.......

از بس سعی در اصلاح اینا کردم خودم اصلاح شدم........

اصلا دهنم کف کرد.....

بعد از این همه حرف آخرم اینا با هم آشتی نکردن.......

هیچ کس از فامیل قضیه رو نفهمیدن......

فقط ماهایی که تو کوچه بودیم فهمیدیم........

کسایی که تو کوچه بودیم:من.دخی عمو.پسمل عمو کوچیکه.پسمل عمو بزرگه(البته از من کوچیکتره).سر همسایه که همسن پسمل عمو کوچیکه ست.دخی عمو(خواهر پسمل عمو کوچیکه).دخی عمه کوچیکه.دخی دختر عمه.دخی عمو(خواهر دخی عمو)

حتی ماماناشون هم نفهمیدن قضیه چی بوده.......

فقط من یه سوال برام پیش اومد:

خدایا.....عتیقه تر از اینا نبود تو فامیل ما بذاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟

فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟



خیلی ها بهم میگن نگام یه جذبه خاصی داره که اگه عصبی بشی آدم از جذبه نگاهت می

ترسه......حرفشونو ابدا قبول نداشتم ولی یه اتفاقی افتاد که باورم شد.........

وسطای امتحانات ترم دو بود.....همونطور که گفتم با دوستم میریم و میایم منتها تو امتحانات بابای من به

اصرار خودم میومد می بردمون و می آوردمون......

تو ماشین نشسته بودیم و حرف می زدیم .......

یهو دوستم گفت:زمان امتحانا خیلی بیخوده.....(آخه امتحانامون 10 صبح شروع میشد و این می خواست 8

صبح باشه)آدم خسته میشه......

من که بعضی از درسامو به خاطر مهمون و یه سری مشکلات آخراشو صبح می خوندم یه نگاه عصبی

بهش انداختم که بیچاره به دو ثانیه نکشید گفت:ببخشید.......

یعنی من مرده بودم از خنده........

یعنی جذبه تا این حد؟ایول خودم.....

بابامم پشت فرمون ماشین می خندید........خود زری هم غش کرده بود از خنده......

از اون به بعد رو پسرای فامیل امتحان می کنم......تا می خوان چیزی بگن یکی از اون نگاها رو به سمتشون

پرت می کنم که بیچاره حرفش در نطفه خفه میشه.........

من اون موقع که نگام جواب داده..........:))))))))))))

اونی که از نگام ترسیده.............:ا

نگاهم............:))))))))))))

زری دوستم...........:ا

نظر بچه های فامیل:فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

نظر زری:دوسته من دارم؟؟؟؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب...


سلام......

ما هر جمعه تقریبا خونه مادر بزرگم پلاسیم.....

نشسته بودیم فیلم می دیدیم تبلیغات نشون داد.......

منتظر بودیم تموم شه.....

دخی عمم 8 سالشه اومده نشسته کنارم.....

یه تبلیغ نشون داد دخی عمم گفت:اینو تلویزیون ما هم نشون میده...!!!!!!

یه ذره نگاش کردم و گفتم:خب اینو همه تلویزیون ها نشون میده.....

گفت:نه من جایی دیگه ندیدم.....

دوساعت نشستم براش توضیح دادم که قضیه اینجوریه و اینا رو برای چی نشون میدن و از این حرفا.....

حرفام که تموم شد میگه:خب دستت درد نکنه......بعدم پاشد رفت.....

من.....

دخی عمه.....:)))))

تلویزیون....:ا

تبلیغات....:ا

یعنی می خواستم سرمو بکوبم تو دیوار......فقط اومده بود مخ منو کار بگیره.....

فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟؟



ادامه مطلب...

ارسال شده در تاریخ : سه شنبه 1 مرداد 1392برچسب:فک و فامیله داریم؟؟؟؟؟,خاطره,دخی عمه,تبلیغات,تلویزیون,فامیل,عکس,پرنده,فانتزی, :: 16:21 :: توسط : m-sh

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 18 صفحه بعد

درباره وبلاگ
بار خدایا… از کوی تو بیرون نرود پای خیالم.. نکند فرق به حالم.. چه برانی چه بخوانی، چه به اوجم برسانی، چه به خاکم بکشانی.. نه من آنم که برنجم، نه تو آنی که برانی
آخرین مطالب
نويسندگان
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دست نوشته های دختری که من باشم....!!!!! و آدرس man-to-zendegi-love.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 678
بازدید دیروز : 233
بازدید هفته : 1700
بازدید ماه : 5913
بازدید کل : 252468
تعداد مطالب : 355
تعداد نظرات : 254
تعداد آنلاین : 1



داستان روزانه